رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

5 دی-من و رادین

سلام عسلم این چند روز را با اینکه تنها بودیم اما تونستیم با کمک هم راحت بگذرونیم.. وای اگه تو و شیرین زبونیات نبود که دق کرده بودم... دیروز ظهر واسه اینکه هم حال و هوایی عوض کنیم و هم سری به خونه مامی بزنیم رفتیم خونه مامی..اما مامی که اراکه و خونشون نبود..تا تو وارد شدی گفتی مامی دووو؟آذَ دووو؟؟ خلاصه اینو کردم واست یه بازی چون با شنیدن اینکه کسی نیست ناراحت میشدی حالا با ذوق بهت میگم نیست دَ دَ...و تو یادت میره و شروع میکنی به بازی بعد نوبت مَسا میرسه و بعد بابا و در آخر مامان و دادین...و خدا را شکر قضیه با خنده و شادی جنابعالی ختم به خیر میشه.... راستی یه بازی دیگم جدیدا با هم میکنیم.میگیم یک  دو سه و...
6 دی 1391

2 دی-ایزان

سلام جوجه من الان تو در حال بازی کردن با ماشینتی..منظورم همون کامیون بزرگته و اصرار داری منم سوارش بشم... صدام میکنی: ایزی ایزی ..ایزان بیا....(رضی رضی  رضوان) بلهههه دیگه منم گاهی اوقات از رضوان تبدیل میشم به ایزان.... قربونت برم که امروز ازم آب خواستی منم تو شیشت آب ریختم و دادم دستت که تو گفتی میسی تا منو اذیت میکنی و یکم لحن صدام عوض میشه میگی مامان بی بَ شید... امروز اصرار داشتی باید توتو بازی کنی(منظورت انگری برد بود) منم بازی میکردم و تو ذوق میکردی.وقتی من نمیتونستم تمام پرنده ها را بزنم ناخود آگاه میگفتم اَه..و تو هر دفعه میگفتی مامان بی بَشیدددد... به خدا عاشقتم ...
2 دی 1391

شب یلدا و هندوانه شیرین زبونششش

سلام عسلم ما شب یلدا یک هندونه شیرین زبون و جیگری داشتیم... هممون دلمون ضعف میرفت تا یک کوچولو بخوریمش.... امااااااااااا . . . . تا بهش نزدیک میشدیم ،با قیافه حق به جانبی میگفت.... اَذ یَت نَنُن...... اگه گفتید اسم این هندونه شیطونِ شیرین زبون چیه؟؟؟؟؟ ؟ ؟ ؟ بلههههههههه کی میتونه باشه به غیر از رادین جیگر طلااااااا اینم عکسش          دیروز، ساعت 6 دایی سهند اومد دیدنت... کلی باهات بازی کرد و تو یکسره دایی دایی میکردی... بعد که رفت تو کلی غر میزدی که دایی دووو؟؟؟ و د...
2 دی 1391